تو زندگی های ما , بازه های زمانی خاصی وجود دارن که میل شدیدی داریم به انجام یه سری کارایی که محدود هستن به اون سن و سال و احوال ما
مثلا خوده من؛ نه اینکه خیلی سال گذشته باشه ها مثلا همین دو سه سال پیش بود 23 سال داشتم به خاطر اتفاقی که برام افتاده بود؛ عاشق این بودم نصفه شبا ماشین بابامو بردارم و از خونه بزنم بیرون و گاهی با سرعت کم و آهنگ ملایم و گاهی با سرعت بیشتر و آهنگ تند رانندگی کنم؛ یعنی خدا می دونه تو اون بازه زمانی چقدر از طرف خانواده مورد ملامت قرار گرفتم و که پسر مگه خُل شدی این وقته شب می ری بیرون, یا چقدر شبا سوییچ ماشینو گم و گور کرده بودن که من پیداش نکنم و در نهایت پیاده از خونه میزدم بیرون
حالا که خودم ماشین خریدم اختیارش دست خودمه , انگاری دیگه حس و حال تنهایی رانندگی کردن نیست , اگه کسی پایه نباشه کنارم بشینه و حرف بزنیم خودمم حس و حالشو ندارم
الغرض هدفم از این نوشته این بود که بگم وقتی تو حال و هوای دل شما یه حسی غَلَیان می کنه دست کم نگیریدش ؛ معلوم نیست چند وقت بعد اون حس تو وجود شما باشه یا نه , یه جورایی حیفه از دستش بدین
خیلی چیزا تو زندگی بازه ی زمانی خاص خودشو داره ؛ عاشق شدن ؛ دوست داشتن و دوست داشته شدن ؛ شروع یه فعالیت اقتصادی؛ ورزش کردن ؛ گوش کردن به موسیقی های مورد علاقه و .
از دستشون ندین


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Mike ویستا سازه پیکاسو طرح وبلاگ همین حوالی طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل نخ پلیس پیکاسو طرح شب چراغ باغ سپیدار